پرچنان

ساخت وبلاگ
تحلیل فیلم آناتومی یک سقوط که امسال جایزه کن را ربودتلاشم آن است که مختصر و مفید بنویسم. این فیلم دو پیام بزرگ برایم داشت که دومی ذیل اولی می آید.ما در دنیای پس از نیچه که باور به مرگ خدا داشت، زیست می‌کنیم دنیای مدرن. تا قبل از این دو قرن اخیر ما ملاک نیک و بد، حق و باطل را به راحتی داشتیم و آن ملاک خدا بود و کسانی بودند که سخن خدا را بیان می‌کردند اما جهان ، بخصوص دنیا غرب دیگر اینگونه نیست. ملاک مطلق خدا در یافتن نیک و بد یا حق و باطل وجود ندارد. همه چیز نسبی است و منقطع، یک سونات کامل یک موسیقی کامل که فراز و فرود دنیای پیشا مدرنی را داشته باشد دیگر امکان نمی یابد و این را فیلم با موسیقی های منقطع خود آن را نشانمان میدهد. این نسبی بودن همان چیزی است که دلیل وحشت نیچه از دنیای خدا مُرد است و واقعا وحشتناک است. بینایی و نور و مشاهده کامل وجود ندارد، مردمان نمی‌دانند با چه زبانی با هم سخن بگویند، توانایی سخن گفتن و شنیدن عمیق را از دست داده اند. اما باید برای این زیستن نگران بود ؟ برای این نسبی نگری دل آشوب شد؟ پاسخ فیلم به این پرسش منفی است. ای انسان دل نگران مباش. حال که مطلق را از دست داده ای تو را چیزی انسانی بروز کرده است. آن چیست ؟لیبرال دموکراسی که بروز آن در هئیت منصفه و آرای نجات بخش آن در فیلم بروز پیدا می‌کند.تو میتوانی دل آشوب و دل نگران نباشی و بتوانی نیک و بد را تمیز دهی، حق و باطل را کشف کنی به وسیله خرد جمعی. خرد جمعی اگر تشخیص دهد بی گناهی، تو منزه هستی حتی اگر ده ها کارشناس خلاف آن نظر داشته باشند. تو میتوانی کودک باشی، نابینا باشی اما از هر دادستان و وکیلی ماهر تر باشی اگر قدرت اقناع خرد جمعی را داشته باشی، اگر قصه گوی خوبی باشی تا بتوانی دیگری ها را اقناع پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:57

مهمان داریم و مشغول گفتگو.از دست رنج باغ خویش برایمان هدیه آورده است و از بودن با هم مسرور.کودکی بین ماست که برایش هدیه مختصری تهیه کرده ام. مهمان مان به شوخی بیان میکند که فقط برای او هدیه لحاظ شده است؟ پاسخم آری است و برهان می آورم که او به خاطر دوستش که من بودم آمده است اما شما برای دیدن عزیزانتان.کودک که زبان با مزه ای دارد و ابتدا هر واژه دِ اضافه می‌کند هنگامی که مشاهده کرده آنها عازم تهران هستند و قرار نیست او همراه شود استدلال آورده که منم میخواهم بیام دوستم، دُهِل( سهیل) را ببینم و این سخن اقناع کننده شده و پس در سفر همراه.نتیجه‌گیری:* هدیه، دادن و گرفتن از جنس انسانی ترین هاست، آدمیت آدمی را تقویت میکند.** اقناع کردن مهم است، بسیار، میتوان قانع کرد آدمیان را حتی اگر زبان واضحی نداشته باشی و کودکی چهار پنج سال، در اقناع کردن دوشادوش عقل و خرد ، عاطفه و احساس نیز درگیر است و‌ چه بسا اثر گذاری عمیق تری داشته باشد.*** امان از دوست و دوستی . سفر آمدن به دیدار دوست. میتوان شاعری کرد و شعر آفرید بخصوص که کودکی شاعر آن باشد نه در گفتار بَل در کردار.https://t.me/parrchenan پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:57

در راستای پست سنجاق شده، کامنت بسیار رفت. تلاشی ندارم برهانی موافق یا مخالف بیاورم. این روزها ترانه ای گوش میدهم که از آن بسیار خوشم آمده تلاش میکنم با توجه به مواجهه ام با این ترانه آن را تحلیل کنم و گوشه ای هم بر پرده آن کامنت ها بزنم. در این گمانم که امروزه والدین انگیزه کمتری نسبت به تلاش دانش‌آموز و فرزند خود در امر آموزش و پرورش و درس خواندن و جدی گرفتن آن دارند، در قیاس با گذشته، آن زمان‌ها که ما دانش آموز بودیم. جدا از آنکه سیستم آموزشی و نمره دهی نیز شباهت کمتری به زمانه ما دارد، دلیل دیگری را هم میتوانم بر آن بشمرد. حتی در این دوره والدینی را دیده ام که از جدی گرفتن درس و مشق فرزندانشان در آن زمان که دانش آموز بوده اند پِشمانند( پشیمان).این نوع تغییر نگاه که به گمانم منشأ واحدی دارد: بی معنا شدن ایده هاست، یک پوچی سیال که در افکار این روزهای مردمان حاکم شده است. دیگر قواعد و سنتها و پاسخ های گذشته توان خود را برای پاسخگویی ، اقناع و پر توان کردن از دست داده اند. مدرنیته و معیارهای دوگانه حقوق بشری نیز نتوانسته جایگزین آن شود و اینگونه مردمان معلق بین دو هیچستانند. شاید با خود بگوید فرزندم درس بخواند که چه؟ این «که چه» یک باور جدید است و در مردمان در حال ریشه دواندن، چون موریانه که چوب های ایده و باوری قدیم را میخورد. ملی گرایی ، اسلام گرایی، علم گرایی، برابری، برادری، آزادی و بسیاری ایده های دیگر توان بال زدن زنبور اندیشه و رسیدن به شهد گل معنای زندگی را دیگر نمی‌دهند. و اینگونه نه خیلی داغ هستیم ( داغی از جنس ایمان ابراهیم) و نه خیلی سرد، ولرمیم. این نوع سبک زندگی ولرمی با خود سبک گفتاری و واژه شناسی متفاوتی می آورد. واژه ها نیز ولرم میشوند. قرار نیست گداخته باشند پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 20:16

معمولاً عادت داشتم و دارم که اگر قرار بر دیداری بود، به دوستان یک دلِ دیگرم نیز پیام دهم و جمعی پربار تر را سر قرار حاضر کنم .از این خصلت شادانم چرا که حس و مهر بیشتری را در حضار آمده به قرار ایجاد میکند.چند صباح قبل فرصتی پیش آمد و دوستانی که یکی دو سال بود ندیده بودمشان را در چنین وعده گاهی ملاقات کردم. در ابتدای جلسه دوستان ناآشنا را بهم معرفی کردم. ابتدا برای هم غریب می‌آمدند. اما یکی از دوستان با تنگ کردن چشم و فوکس بر چهره دوستی دیگر گفت آشنا میزنی. پس، از من توضیحات اضافی خواست. از اینکه چگونه با او دوست شده ام و در کجای مهم زندگی ام حضور داشته است. توضیحات اضافی را که دادم، به ناگاه چهره اش تغییر یافت از آن تغییرهای که نشان از یافتن پاسخِ پرسشی سخت که مدتها فکر و پندار در سیناپسهای عصبی با هم کُشتی گرفته اند را میداد.دوستم چهره رها کرده از خطوط افتاده از پرسش، به دوست دیگرم رو کرد و گفت: من شما را دیده ام.اما اتفاق باشکوه تر برای من جملات بعدی بود که بیان کرد. اینکه از پس هفت سال خاطره و جرقه اندیشه که در پندار کسی رُخ داده اما به بیرون درز نکرده به ناگاه از پس هفت سال چون بذری جوانه زده این چنین هویدا میشود. این چنین پنداری در زایشی به گفتار تبدیل میشود و اکنون من آن را به نوشتار تبدیل میکنم. این جریان مدت دار از پس اندیشه، برای من بسیار حیرت زاست.باری گفت: «من شما را دیده ام، در ختم بابای سهیل شما یک پیراهن آبی پوشیده بودی و از میهمانان سهیل با سینه چای پذیرایی می‌کردید، با خودم گفتم آفرین بر این رفتار رفاقتانه که فقط از یک رفیق سر می‌زند. من هم خودم را رفیق میدانم اما کنش او کجا و کنش من کجا»چند نتیجه‌گیری مختصر:* یک کنش( رفتار) تا سالها امکان ماندگاری دارد. پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 20:16